غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یادداشت هایی برای غزل

یکسالگی غزل مبارک

غزلم تولدت مبارک سال پیش روز چهار شنبه بیست سوم آذر راس ساعت چهار بعد از ظهر غزلم به سلامتی  پا به این دنیا گذاشت و همه رو با اومدنش خوشحال کرد خدا رو شکر می گویم که اون لحظه رو دیدم  و خدای مهربانم را بخاطراین هدیه عزیز و یکسال با تو بودن و تجربه شیرین نوه دار شدن سپاس می گویم .عزیز دلم  باز هم تولدت  مبارک مبارک مبارک                                                 این...
23 آذر 1391

مسافرت شمال

غزلم هفته گذشته وضعیت هوای تهران از نظر آلودگی به حد اضطرار رسیده بود. و دولت چند روزی تعطیلی اعلام کرد خاله زمان (خواهر من) ازمامان جون و باباحاجی وخواهر هاخواسته بود که به شمال برویم بابای تو هم که تعطیل شده بود تصمیم گرفت بیاید و این شدکه شما سفر شمال و دریا را هم تجربه کردی آنجا هوا عالی بود و خونه خاله و دریا و جنگل خیلی خوش گذشت و شما همه چیز رو خیلی دوست داشتی و ذوق می کردی انشالله که همیشه شاد باشی  فعلا چند تا از عکس های شمال را می گذارم. غزلم شما وقتی دریا رو دیدی خیلی ذوق می کردی مرتب دست می زدی آخه شما هر وقت خوشحالی دست می زنی و دائم می خواستی که نگیریمت که توی آب هر کاری که می خوای بکنی کنار خونه خاله یک زمین...
23 آذر 1391

بازعطر محرم وزید

 السلام علیک یا ابا عبدلله الحسین غزل جان دوباره ماه محرم فرا رسید و همه جا خیمه های و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بر پا شد.عزیزکم می دانی چرا این واقعه هزاران سال سینه به سینه گشته تا بما رسیده امام حسین برای اینکه بتواند خوبیها را در جامعه پیاده کند. با هرچه زشتی و بدی بود مبارزه کرد می خواست آنطور زندگی کند که خدا فرموده و جامعه ای بسازد که جد بزرگوارش  آن را پی ریزی کرده بود و برای آن زحمتها کشیده بود و پدرعزیزش در این راه بخاطر احقاق حق و عدالت جانش را گذاشته بود او نیز خود فرمود که من برای اصلاح امت جدم قیام نمودم برای همین هم دشمنان را که جامعه را پر از دروغ و ریا و حرامخواری و کینه و خلاصه هر آنچه از بدی بود ک...
28 آبان 1391
1